«ستایش» جزو معدود سریالهای هفتگی است که در سالهای اخیر حسابی گل کرده و توانسته توجه مخاطبان را به خود جلب کند و ثابت کند آن چیزی که برای دیده شدن یک سریال مهم است صرفاً زمان و نوع پخش آن نیست بلکه قصهای است که در آن روایت میشود و بازیای است که بازیگران از خود به نمایش میگذارند. قصه این سریال در مورد زنی است که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند و همین قصه پرکشش باعث شد که عوامل این سریال به فکر ساخت سری دوم آن بیفتند. بار اصلی این اثر برعهده نرگس محمدی بازیگر نقش ستایش است؛ فردی که چند تجربه سینما و تئاتر در کارنامه هنریاش داشت؛ اما آن چیزی که باعث دیده شدنش شد، سریال ستایش و یک نقش پرچالش بود. او فارغالتحصیل رشته پرستاری است اما در کنار تحصیل به آموزشگاههای بازیگری رفت و این حرفه را زیر نظر پرویز پرستویی و حبیب رضایی آموخت. با او پیرامون نقشش و نگاهی که به آینده بازیگریاش دارد به گفتوگو نشستیم. خواندن این گفتوگوی متفاوت را از دست ندهید.
یکی از پایگاههای خبری مصاحبه ای خواندنی با این بازیگر موفق انجام داده که در ادامه مطلب توجه کاربران عزیز را به متن این مصاحبه جلب می کنیم .....
«ستایش» جزو نقشهایی بود که توانست شما را خیلی زود در سطح یک بازیگر سرشناس مطرح کند، فکر میکنید چه اتفاقی افتاد که برای این نقش انتخاب شدید؟
فکر میکنم بهتر است این سؤال را از آقای سعید سلطانی بپرسید چرا که ایشان بود که مرا برای این نقش انتخاب کردند. من قبل از بازی در این سریال نقشی را در سریال «شاید برای شما اتفاق بیفتد» بازی کرده بودم و تهیهکننده «ستایش» قسمتی را که من در آن اثر بازی کرده بودم دیدند و به آقای سلطانی معرفی کردند. ظاهراً ایشان هم ملاکشان برای انتخاب این نقش مثبت بودن چهره و فیزیک بازیگر بود. وقتی من به جمع بازیگران این سریال پیوستم حدود هشت ماه از کار گذشته بود که شرایط را هم تا حدی برای من سخت میکرد.
وقتی فیلمنامه کار را برای اولین بار خواندید «ستایش» را چگونه شخصیتی دیدید؟
وقتی فیلمنامه را میخواندم هر چه بیشتر جلو میرفتم بر تعجبم بیشتر اضافه میشد چرا که شباهت عجیبی با این نقش داشتم. ستایش دختر خانوادهدوست و مهربانی بود و خب گاهی اوقات فکر میکردم که اگر من هم در یک سریال قرار میگرفتم برخوردی مشابه او در مصیبتها داشتم. همین رفتار را از خودم نشان میدادم طوری که اوایل پخش سریال هم وقتی دوستانم این اثر را میدیدند به من میگفتند که خصوصیات رفتاری ستایش شبیه خود توست.
پس رسیدن به کاراکتر «ستایش» برای شما که احساس این همه شباهت با این نقش را میکنید چندان سخت نبود؟
اتفاقاً اصلاً این طور نبود و رسیدن به این نقش برای من کار چندان سادهای نبود و حدود یک ماه طول کشید تا بتوانم با آن نقش ارتباط برقرار کنم. از طرفی قصه این سریال در دهه شصت میگذرد و طبیعی است که من حال و هوای آن دهه را آن طور که باید به یاد ندارم چرا که من اساساً جوانیام را در دهه هشتاد گذراندهام و قطعاً نمیتوانم تفکرم را به راحتی به یک جوان دهه شصتی نزدیک کنم ولی خب بر اساس فیلمنامه و راهنماییهای آقای سلطانی به این کاراکتر نزدیک شدم، در هر حال ستایش جزو نقشهایی بود که من خیلی آن را دوست دارم.
شما اولین تجربه جدی بازیگریتان با یک نقش اول آن هم در یک سریال پربازیگر و پرمخاطب بود. این قضیه ضمن اینکه مسئولیت شما را سنگینتر میکرد ممکن بود باعث شود که نتوانید آن طور که باید تواناییهایتان را نشان دهید.
من تا حدی با تحلیلتان موافق هستم. نقشهایی از این دست با اینکه جذابیتهای خاص خود را دارند اما ایفای آن با این حجم کار سادهای نیست البته من قبل از بازی در این سریال نقشی را در فیلمسینمایی «ریسمان باز» معیریان ایفا کردم که نقش محوری بود اما در این سریال قضیه فرق میکرد. محوریت کلی قصه به گونهای بود که همه نگاهها ناخواسته به سمت ستایش بازمیگشت و تمام ارکان به گونهای چیده شده بود که در دیده شدن این کاراکتر تأثیر به سزایی داشتند.
وقتی برای اولین بار جلوی دوربین سریال ستایش قرار گرفتید، چه احساسی داشتید؟
اولین سکانس من با مهدی پاکدل بود و میدانستم که در طول کار بیشترین بازی را با او دارم، پس طبیعی بود که تعامل من با ایشان تأثیر زیادی در ارائه بازی مطلوب من داشته باشد. وقتی کار فیلمبرداری تمام شد آقای پاکدل حسابی به من انرژی داد و گفت بازیات خیلی روان و خوب بود و این همه حس خوب باعث شد که روحیه من برای ادامه کار صدچندان شود.
غیر از ایشان کدام بازیگر روی بازی بهتر شما تأثیرگذار بود؟
داریوش ارجمند واقعاً مرد نازنینی است. ایشان در طول کار به من انرژی زایدالوصفی را میدادند و پدرانه و صبورانه با من همفکری میکردند. مهدی سلوکی هم چنین شرایطی داشتند وقتی با هم روی دیالوگها کار میکردیم برادرانه به من کمک میکرد طوری که وقتی فکر میکردم در سریال او قرار است از دنیا برود، دلم میگرفت و بغض میکردم. دلم نمیخواست برادری به این مهربانی را در طول کار از دست بدهم.
به نظر میرسد ستایش در برخی از صحنهها رفتارهایی که انجام میدهد کمی دور از واقعیت است، دختری این همه مهربان که مصیبتها به سمت او سرازیر است.
من با شما موافق نیستم، اتفاقاً ستایش کاراکتری بود که همواره نویسنده و کارگردان کار تلاش میکرد که او دچار شعارزدگی و اغراقهای رایج نشود. شاید به همین خاطر است که ما شاهد هستیم او در عین حال که دختر مهربانی است یک جاهایی هم بسیار لجباز است، طوری که من نرگس محمدی هم ممکن بود به این رفتار او اعتراض داشته باشم. اگر قرار بود که او را صرفاً یک کاراکتر مثبت نشان دهند دیگر نمیآمدند این رفتارها را نشان دهند. شاید او در مقابل خانوادهاش بسیار ایثارگر بود یا رفتاری که در مقابل مرگ برادرش داشت متأثرکننده بود، اما همه این رفتارها برای مردم قابل درک بود. ما هیچ جا نمیدیدیم که مخاطب صحنههایی که مربوط به ستایش است را پس بزند. پس ما میبینیم که مخاطب آن را باور دارد چراکه وقتی با او همذاتپنداری میکند به این نتیجه میرسد که اگر خودش هم در این موقعیت قرار داشت احتمالاً همین رفتارها را از خود نشان میداد به همین خاطر من ستایش را شخصیتی برگرفته از دل جامعه میدانم.
پس فکر میکنید ستایش با دختران همسنش در آن مقطع به لحاظ فکری و رفتاری کاملاً مطابقت داشت؟
همینطور است، به همین خاطر است که میگویم ستایش مثبت است ولی نه آنقدر که به نظر میرسد چراکه او دختری است که شبیه همنسلانش رفتار میکند. دختران دهه 60 اکثراً دختران مطیع، حرف گوشکن و صبور بودند و شاید به همین خاطر میزان توقعاتشان از خانواده و جامعه تا این حد بالا نبود. پرواضح است که شما وقتی توقعتان از محیط پیرامون و خانواده کمتر است، قدرت سازگاریتان بیشتر است و میکوشید تا در مقابل مشکلات استقامت بیشتری را از خودتان نشان دهید و صبورانه رفتار کنید، ستایش هم چنین دختری بود که براساس تربیت دهه خودش رفتار میکرد.
کار کردن با سعید سلطانی چطور بود و چقدر دستتان را در ایفای یک نقش باز میگذاشت و اجازه میداد که نظرتان را در کار دخیل کنید؟
من نمیتوانم حرف زدن در مورد سعید سلطانی را فقط در چند جمله بگنجانم. او فرد کمنظیری است و با رفتاری که از خود نشان میداد حس میکردم با یک فرد کاملاً حرفهای طرف هستم. او در طول کار که نسبتاً هم طولانی بود رفتار فوقالعادهای با بچهها داشت و به همه احترام میگذاشت! و به خوبی میتوانست اتفاقاتی که پشت و جلوی دوربین میگذرد را کنترل کند و شاید به همین خاطر تمام توجهها به کار معطوف میشد تا حواشیاش... در هر حال او صبورانه نظر همه بازیگران را میشنید و اگر نظر بچهها روی ارتقای کیفیت کارشان تأثیر میگذاشت از آن دریغ نمیکرد. در هر حال من از او چیزهای زیادی را در حین کار آموختم.
با اینکه در سالهای اخیر مخاطب دیگر تمایل چندانی به تماشای آثار هفتگی ندارد و ترجیح میدهد که بیننده سریالهای روتین باشد اما «ستایش» با موفقیتی که کسب کرد نشان داد اگر یک فیلم همه ارکانش درست سر جای خودش قرار گرفته باشد، دیده میشود حتی اگر پخش آن مغایر با شرایط رایج باشد.
خوشحالم که این مسئله را مطرح کردید و از این زاویه به آن اشاره کردید. قصهای که سریال «ستایش» داشت آنقدر جذاب بود و به آن متفاوت پرداخته شده بود که ناخودآگاه مخاطب را با خود همراه میکرد. قصه این سریال راجع به یک زن زجرکشیده بود؛ زنی که تقدیر سر سازش با او نداشت و دائم سر راه او مشکلاتی را قرار میداد، قصه این کار آنقدر روان بود که مخاطب هر لحظه خودش را کنار ستایش میدید، چرا که در اطرافش قصههایی مانند سرگذشت این دختر را شنیده بود و شاید فقط احتیاج به کسی بود که میآمد و قصه این کار را برای آنها تعریف میکرد. به نظر من جای یک چنین داستانهایی واقعاً در تلویزیون ما خالی است. قصههایی که تصویر واقعی از یک جامعه را نشان دهد و مشکلات یک زن را با خانواده همسرش حسادتها، تهدیدها و یا مصیبتهایی که ممکن است در یک زندگی تجربه کند، نشان دهد. به نظر من لج بازی کردن ستایش و یا شخصیتپردازی انیس و یا حشمت فردوس آنقدر قوی و حسابشده است که مخاطب هر لحظه حق را به یکی از آنها میدهد یعنی کارگردان با خلاقیت خود توانسته بیننده را در جایگاه قضاوت بنشاند و دائم با خودش همراه کند. در هر حال من عامل موفقیت این کار را ورای کارگردانی خوبش، فیلمنامه قویاش میدانم.
پس به نظر شما کاراکترهایی مانند «حشمت فردوس» و «انیس» در مقام پدر شوهر و جاری در جامعه عینیت دارد و به خاطر همین حس همذاتپنداری است که مخاطب آن را دنبال میکند؟
بله، ما پدر شوهرهایی مانند «حشمت فردوس» را ممکن است در جامعه خودمان هم ببینیم. مردی که دوست دارد برای سرنوشت پسر و عروسش تصمیم بگیرد. شاید یک جاهایی فردوس فکر کند کاری که انجام میدهد دخالت نیست بلکه سرو سامان دادن به زندگی پسرش است اما... انیس زن صابر هم از کاراکتر بسیار پیچیدهای برخوردار است. رفتارهای پدر شوهرش باعث شده که او به خودش این اجازه را بدهد که در زندگی ستایش دخالت کند و زندگی را برای خودش و او تا این حد تلخ کند. من این رفتارها را جدا از بخشی از جامعه نمیبینم.
چهره شما این قابلیت را دارد که شما را بیشتر برای نقشهای مثبت انتخاب کنند و از این حیث حسابی در معرض کلیشه شدن قرار دارید. با این اوصاف نمیترسید از اینکه تنها به شما بازی در نقشهایی از این دست پیشنهاد شود؟
حق با شماست. چهره من و نقشی که تجربه کردهام باعث میشود که اکثر کارگردانها به خاطر ایفای نقشهایی از این دست به سراغ من میآیند در حالی که من این مسئله را به خوبی میدانم که اگر من دوباره بخواهم نقشی مانند «ستایش» را تجربه کنم نزد مخاطب خیلی زود به تکرار کشیده میشوم. در همین مدتی هم که از پخش سریال ستایش گذشته است پیشنهادهای زیادی را با این مضمون داشتم اما همه آنها را رد کردهام. در هر حال آن چیزی که مخاطبان قطعاً دیگر از من نخواهند دید تکرار نقشی مانند ستایش است. با اینکه من این نقش را خیلی دوست دارم و برایم بسیار عزیز است اما فکر میکنم بعد از ایفای کاراکتری این چنین بهترین فرصت برای ارائه تواناییهای من این است که به سراغ یک نقش خاکستری یا منفی بروم.
اگر نتوانید در آن قالب هم به اندازه نقش مثبت خوب ظاهر شوید ممکن است که به لحاظ بازیگری و شهرت لطمه بخورید.
بالاخره ترسهایی مانند این مسئله همیشه همراه یک بازیگر است اما مهم این است که شما بر این ترسها و احتمالات غلبه کنید و بازی را از خودتان در یک قالب جدید نشان دهید که برای همه جالب باشد و هیچ کس شما را دیگر با نقش قبلیتان مقایسه نکند و کاملاً شما را در این قالب جدید باور کند. من همه تلاشم را به کار میبندم و امیدوارم که موفق شوم.
این روزها خبر ساخت سری دوم سریال «ستایش» هم به گوش میرسد. به نظرتان سری دوم میتواند موفقیت سری اول را تکرار کند؟
چرا که نه، در ساخت سری دوم ما این شانس را داریم که ریاکشن مردم را دریافت کردیم و راحتتر میتوانیم خودمان را به سلیقه آنها نزدیک کنیم. از طرفی موفقیت «ستایش» باعث شده است که انگیزه کلیه عوامل بالاتر رود و آنها به موفقیت این سریال بیشتر خوشبین باشند.
این طور که شنیدم این روزها مشغول بازی در یک فیلم سینمایی به نام «ساعت شلوغی» هستید.
بله، این فیلم آخرین ساخته آرش معیریان است. معیریان هم کارگردان بسیار توانایی است و با توجه به فیلمنامهای که این کار دارد انتظار دارم که این اثر هم در گیشه به موفقیت برسد.
شما جزو بازیگرانی هستید که فعالیتتان را در این عرصه با تئاتر آغاز کردید و بعد جذب کار تصویری شدید، در تلویزیون درخشیدید و دوباره روانه سینما شدید، اساساً رسانهای که در آن فعالیت میکنید چقدر برایتان مهم است؟
من خیلی اهل مرزبندی کردن نیستم که مثلاً بگویم من صرفاً در تئاتر یا سینما و تلویزیون فعالیت میکنم. به نظر من آن چیزی که مهمتر از رسانهای است که در آن حضور دارید نقشی است که قرار است آن را ایفا کنید به همین خاطر من در انتخابهایم دائم به فیلمنامهها توجه میکنم و به اینکه قرار است با چه عواملی کار کنم، چرا که مطمئن هستم اگر ارکان یک اثر خوب فراهم باشد فرای رسانهای که قرار است آن اثر در آن پخش شود دیده میشود، به همین خاطر خودم را در ژانر و رسانه خاصی محدود نمیکنم و ممکن است شما هر بار من را در رسانهای ببینید.
در جایی از قول شما خوانده بودم که بازیگری را از آموزشگاه کارنامه شروع کردید. به نظرتان آموزشگاههای بازیگری چقدر در موفقیت یک بازیگر اثرگذار است؟
من جزو آخرین گروه مؤسسه «کارنامه» بودم که در آن استادهایی مانند پرستویی و حبیب رضایی حضور داشتند. آقای رحمانیان، پیام دهکردی، رؤیا تیموریان، مسعود رایگان و ... هم جزو استادهای ما محسوب میشوند و چون من از مؤسسهای آموختن را شروع کردم که همه چیزش سرجای خودش قرار داشت طبیعی است که نقش چنین آموزشگاههایی را در میزان موفقیتم بسیار پررنگ میبینم. به نظرم چنین کلاسهایی باعث میشود که شما دیدگاهتان نسبت به بازیگری کاملاً تغییر کند و در ابتدای راه متوجه شوید که پشت آن دیوار شیشهای شهرت باید چه سختیهایی را متحمل شوید.
در مجموع من از آموزشی که در آن مقطع دیدم بسیار راضی هستم. یادم است وقتی برای اولین بار سر کلاس رفتم آقایان پرستویی و رضایی گفتند اگر صرفاً به دنبال شهرت یا رنگ و لعاب بازیگری آمدید بهتر است رهایش کنید چون ما در اینجا آنقدر به شما سخت میگیریم که تنها عصارهای از آن آدمهای علاقهمند و واقعاً پیگیر باقی بماند و در عمل هم واقعاً همین اتفاق افتاد چرا که از بین چهل، پنجاه هنرجویی که در کلاس شرکت کرده بودند تنها 15 نفر تا آخر کلاس باقی ماندند. من از همان ابتدا میدانستم که با چه کار پرچالشی طرف هستم اما آن را پذیرفتم چون میدانستم فردی که زحمت میکشد بالاخره روزی مزد تلاش و زحمت شبانهروزیاش را میبیند به همین خاطر به آنهایی که به کار بازیگری علاقه دارند پیشنهاد میکنم که از راهش وارد شوند که همان آموزش است.
فکر میکنید ارائه یک بازی مطلوب حسی به یک بازیگر بیشتر کمک میکند یا تکنیک؟
به نظر من حس و تکنیک مکمل یکدیگر هستند تا یک بازیگر بتواند بازی خوبی را از خود ارائه دهد. فردی که میخواهد در این حرفه پیشرفت کند باید بداند که تکنیک و حس تا چه حد میتواند به او کمک کند و باید هر کدام را به طور جداگانه بیاموزد مثلاً اگر یک بازیگر صرفاً بخواهد به تکنیک فکر کند بازی او شبیه یک مجسمه میشود و اگر هم صرفاً روی حس تکیه کند نمیتواند آن طور که باید بازی خوبی را از خود ارائه دهد. در طول مدتی که در آموزشگاه مشغول آموزش بودم دائم روی مسئله تلفیق حس و تکنیک کار میکردیم.
این روزها سینمای ما به دو بخش تجاری و هنری تقسیم شده و سینماگران معمولاً در یکی از این دو دسته قرار میگیرند. نظرتان در این باره چیست؟
به نظر من این چیزی نیست که بخواهیم به آن دامن بزنیم و من چندان به این تقسیمبندی معتقد نیستم چون به عقیده من سینمای تجاری و هنری مانند پازل کاملکننده یکدیگر هستند و نباید یکی را به خاطر دیگری حذف کرد. به نظر من حرکت کردن صرفاً در یک مسیر باعث تک بعدی بودن سینمای ما میشود. من فکر میکنم یک بازیگر همانقدر که باید در آثار تجاری حضور داشته باشد و با مخاطب عام ارتباط برقرار کند و چرخه اقتصاد سینما را بچرخاند از طرفی باید نیمنگاهی هم به آثار هنری داشته باشد تا ثابت کند که سینما برای او در چه جایگاه باارزشی قراردارد اما در مجموع من فکر میکنم کارگردانی موفق است که بتواند تلفیقی کار کند یعنی فیلمی بسازد که در عین حال که تم فاخر و هنری دارد در عرصه گیشه هم موفق باشد و مخاطبان زیادی را با خود همراه کند.
این روزها در میان بازیگران باب شده است که وقتی میخواهند خودشان را از کلیشه دور کنند سراغ نقشهای منفی میروند. به نظرتان چرا نقشهای منفی قابلیت بیشتری برای بروز تواناییهای یک بازیگر دارد؟
معمولاً نقشهای مثبت یک سری المانهایی شبیه به هم دارد و معمولاً چون یک قالب مشخص دارد بازیگر دستش برای ارائه آن چندان باز نیست در حالی که نقشهای منفی که این روزها بازیگران سرشناس دنیا به آن رو میآورند به دلیل پیچیدگیهای بیشتری که دارند دست یک بازیگر را بیشتر باز میگذارند که بخواهند قابلیتهای متفاوتی از خود به نمایش بگذارند. در هر حال نقشهای خاکستری و منفی شانس بیشتری را به یک بازیگر مطرح میدهد اما خب بهتر است که بازیگر در هر دو جنبه یعنی نقش مثبت و منفی بتواند بازی خوبی را ارائه دهد.
این روزها موجی از عشق به بازیگری در میان مردم به راه افتاده است و جوانها دوست دارند وارد این عرصه شوند. به نظرتان در این گرایش عامل شهرت و دیده شدن چقدر مطرح است؟
مسئله شهرت را در میزان علاقهمندی افراد به بازیگری نمیتوان انکار کرد. واقعیت این است که اگر شما درست وارد این حرفه شوید و در این زمینه با استعداد باشید میتوانید به پول و شهرت دست یابید اما نباید این نکته را فراموش کرد که اگر شما صرفاً انگیزهتان از ورود به این حرفه پول و شهرت باشد نمیتوانید در این زمینه موفق باشید چرا که با وجود مشکلات و دشواریهای احتمالی که سر راهتان قرار دارد عطای این کار را به لقایش میبخشید اما زمانی که میخواستم وارد این عرصه شوم اصلاً به مسئله پول یا شهرت فکر نمیکردم و بیشتر دوست داشتم به آرزویم که همان بازیگر شدن است دست پیدا کنم.
پس چه چیزی باعث شد که به بازیگری علاقهمند شوید؟
نمیتوانم به راحتی از آن حسی که من را به سمت بازیگری کشاند حرف بزنم چرا که یک حس عجیبی در من وجود داشت که من را به سمت بازیگری میکشاند. احساسی که از بچگی در من وجود داشت و دلم میخواست جای دیگران قرار بگیرم. آن زمان یکی از بهترین تفریحات زندگی من فیلم تماشا کردن و تخیلپردازی با آن بود.
آن طور که شنیدیم شما تحصیلات آکادمیک بازیگری ندارید و در رشته پرستاری فارغالتحصیل شدید.
من دوست داشتم در رشته هنر ادامه تحصیل بدهم و در دانشگاه هم بازیگری بخوانم اما در روزی که باید امتحان ورودی میدادم اتفاقی برایم پیش آمد که از امتحان دادن بازماندم به همین دلیل این موضوع را پای قسمت گذاشتم. در رشته پرستاری آزمون دادم و پذیرفته شدم و زمانی هم که به دانشگاه میرفتم همزمان در کلاسهای بازیگری شرکت میکردم.
خانوادهتان نسبت به علاقه شما به بازیگری چه نظری داشتند؟
آنها نه تنها مخالف این قضیه نبودند بلکه همواره من را مورد حمایت قرار دادند چرا که مادر من کارمند صدا و سیما بود و نسبت به هنر و به ویژه بازیگری دیدگاه کاملاً مثبتی داشت به همین خاطر وقتی از میزان علاقهمندی من مطلع شدند امکانات بیشتری را در اختیارم قرار دادند و مسیر را برای ورود من هموار کردند. منتها آنها برای من یک شرط تعیین کرده بودند و آن این بود که اول درسم را تمام کنم و بعد وارد دنیای بازیگری شوم. به نظر من نگاه و طرز رفتار خانوادهام در بازیگریام تأثیر به سزایی دارد.
این روزها حاشیه جزء لاینفک هنر به ویژه بازیگری محسوب میشود و گاهی کار به جایی میرسد که بیشتر از خود هنر در مطرح شدن بازیگر نقش دارد. کمی راجع به این موضوع صحبت کنید و اینکه شما چطور این حاشیه را کنترل میکنید؟
به نظر من یکی از نکتههایی که یک بازیگر حرفهای باید به خوبی بداند و سعی کند از آن عدول نکند همین حاشیههاست هر چند که بعضیها این حاشیه را باعث موفقیت یک بازیگر میدانند اما تصور من بر این است که عملکرد حاشیهها مقطعی است یعنی شما ممکن است در کوتاه مدت موفق شوید اما زمانی که حاشیهها شما را احاطه کرد، میبینید اوست که جای شما تصمیم میگیرد و به نوعی زندگی حرفهای و شخصیتان را مدیریت میکند به همین خاطر تصمیم گرفتم همیشه از حاشیه دور باشم و تنها به پیشبرد کارم فکر کنم چرا که در نهایت تنها چیزی که از شما باقی میماند کارنامه هنریتان است.
در سالهای اخیر معمولاً آثاری در تلویزیون بیشتر گل میکند که قصه حول و حوش یک زن مظلوم و ستمکشیده باشد و برخی علت محبوبیت سریال «ستایش» را هم به این موضوع ربط میدهند.
من خیلی با شما همنظر نیستم. شاید اشاره شما در بخش اول درست باشد و آثاری که محوریتش یک زن مظلوم باشد مخاطب را بیشتر جلب کند اما واقعیت این است که من اصلاً ستایش را زن مظلومی نمیبینم که بخواهد در شرایطی که به او ستم میشود سکوت کند بلکه او همواره در حال مبارزه است. او یک زن فداکار است که در مقابل همه مشکلات میایستد تا از خانوادهاش دفاع کند. یک زن مدیر و درس خوانده و دنیا دیده است و من شرایط و نوع زندگی او را بسیار میپسندم.